wort dictionary
FADE

عادی کردن (به حالت عادی برگرداندن)

فعل

1. normalisieren

مثال‌ ها:

مردم عادی

einfache Leute

او مدّتی است که رفتار عادی ندارد

er ist seit einiger Zeit so komisch!

در این فاصله وضعیت (مزاجی) او دوباره به حالت عادی برگشت

inzwischen hat sich sein Zustand wieder normalisiert

عادی شدن (به حالت عادی برگشتن)

sich normalisieren