zusammenprallen
intransitiv۱. به هم خوردن، با هم تصادم / تصادف کردن
مثال ها:
خوردن به، تصادم کردن با؛ [مج:] درگیر شدن با، اختلاف پیدا کردن با
zusammenprallen mit
۱. به هم خوردن، با هم تصادم / تصادف کردن
خوردن به، تصادم کردن با؛ [مج:] درگیر شدن با، اختلاف پیدا کردن با
zusammenprallen mit