zuordnen
transitiv۱. جزوِ چیزی محسوب کردن / به شمار آوردن؛ متعلق به چیزی دانستن؛ به کسی نسبت دادن
Dat.
مثال ها:عبارات کاربردی:
جزوِ ردۀ خزندگان محسوب شدن / به شمار آمدن
den Reptilien zugeordnet werden
چیزی را به شاعری نسبت دادن / متعلق به دوره ای دانستن
etwas einem Dichter/ einer Zeit zuordnen
آدم تکلیفش را با او نمی داند، معلوم نیست کدام طرفی است
er lässt sich schwer zuordnen