zuerst
temporal۱. اول، قبل از همه، پیش از همه، اول از همه [عا]؛ قبل از هر چیز
als Erster oder Erstes
مثال ها:
من اول [از همه زود تر] آمدم
ich war zuerst da
اول / قبل از هر چیز بهتر است چیزی بخوری
zuerst solltest du etwas essen
۲. ابتدا، در ابتدا، اول، نخست، در آغاز، در بدوِ امر، اوایل، اولش [عا]
anfangs
مثال ها:
اول باورم نمی شد
ich wollte es zuerst nicht glauben