wort dictionary
FADE

wissen

transitiv/intransitiv

۱. دانستن؛ [نیز:] بلد بودن [عا]؛ اطلاع / خبر داشتن؛ وارد بودن؛ واقف بودن، وقوف داشتن

مثال‌ ها:

ما بخوبی می دانیم که

wir wissen genau/ wohl, dass

من مطمئنم، من این را حتم / قطع / یقین / اطمینان دارم

ich weiß es ganz sicher/ gewiss

تا آنجا که می دانم / اطلاع دارم ...

soviel ich weiß ...

راستش / والا نمی دانم

ich weiß nicht recht

از کجا می دانید؟

woher wissen Sie das?

این را که به شما گفته؟ این را از که شنیده اید؟

von wem wissen Sie das?

از کجا بدانم؟

wie/ woher soll ich das wissen?

چه می دانم! من از کجا بدانم!

was weiß ich!

خیلی دلم می خواهد بدانم که ... یا نه

ich möchte gern wissen, ob

خودش هم نمی داند چه می گوید

er weiß selbst nicht, was er sagt

خودت می دانی

das musst du selber wissen

باید می دانستم

das hätte ich wissen sollen

نمی دانم، خیال نمی کنم

nicht dass ich wüsste

اسمِ کوچکش را نمی دانم / بلد نیستم

seinen Vornamen weiß ich nicht

کی راه را می داند / بلد است؟

wer weiß den Weg?

تازه ترین خبر را شنیده ای؟

weißt du schon das Neueste?

من هم مطلبِ تازه ای نشنیده ام / خبرِ تازه ای ندارم

ich weiß auch nichts Näheres

در این زمینه خیلی وارد است / خیلی می داند / خیلی سرش می شود [عا]

er weiß viel auf diesem Gebiet

من این را نمی دانستم، من از این موضوع خبر نداشتم

davon wusste ich nichts

حرفش را هم نمی خواهم بشنوم

ich will davon/ von ihm nichts wissen!

دربارۀ جوانیش اطلاعِ چندانی نداریم

über seine Jugend wissen wir kaum etwas

مردم در این بین به خطراتی که متوجهِ محیطِ زیست است واقفند

man weiß inzwischen um die Gefährdung der Umwelt

کسی چه می داند، خدا می داند، که می داند، خدا را چه دیده ای

man kann nie wissen; wer weiß

خدا می داند باز در این بین چه ها پیش آمده

wer weiß, was alles inzwischen wieder passiert ist

می داند با بچه ها چطور رفتار کند

er weiß mit Kindern umzugehen

قدرِ چیزی را دانستن

etwas zu schätzen wissen

همیشه می داند چطور گلیمِ خودش را از آب بیرون بکشد

er weiß sich immer zu helfen

عبارات کاربردی:

حالا فکر می کند که دیگر علامۀ دهر است

er hält sich für wer weiß wie klug

این کار خدا می داند چقدر خرج برداشته است

das hat wer weiß wie viel Geld gekostet

۲. مرا در جریان بگذارید، به من خبر / اطلاع بدهید؛ مرا بی خبر / بی اطلاع نگذارید

lassen Sie mich wissen

مثال‌ ها:

به تو خبر می دهم که کار به کجا رسید

ich werde dich wissen lassen, was daraus geworden ist

۳. به خاطر داشتن، یادش بودن

sich erinnern

مثال‌ ها:

یادت هست که (چطور) ...؟

weißt du noch, wie wir ...?