winken
intransitiv۱. (دست) تکان دادن
um zu grüßen u.Ä.
مثال ها:
کنارِ گنجره ایستاده بود و دست تکان می داد
er stand am Fenster und winkte (mit der Hand)
دستمالِ خود را تکان دادن
mit dem Taschentuch winken
۲. اشاره کردن به، علامت دادن به
jmdm. winken (ein Zeichen geben)
۳. در انتظارِ کسی بودن، انتظارِ کسی را کشیدن، منتظرِ کسی بودن
jmdm. winkt etwas (Belohnung, Ruhm usw.)