wiederkommen
intransitiv۱. برگشتن؛ بازگشتن
zurückkommen
مثال ها:
کی از کار برمی گردی؟
wann kommst du von der Arbeit wieder?
آن خاطره رفته رفته به ذهنش بر می گردد / باز می گردد
die Erinnerung kommt allmählich wieder
۲. دوباره آمدن
noch einmal kommen
مثال ها:
ممکن است یک وقتِ دیگر دوباره بیایی؟
könntest du ein anderes Mal wiederkommen?
۳. دوباره دست دادن، تکرار شدن
Gelegenheit usw.