wickeln
transitiv۱. پیچیدن
مثال ها:
نخی را پیچیدن (و به صورتِ گلوله در آوردن)
Garn (zu einem Knäuel) wickeln
بندی را دورِ قرقره ای پیچیدن
Schnur auf/ um eine Rolle wickeln
کتاب را از کاغذِ بسته بندی بیرون آوردن
das Buch aus dem Papier wickeln
هدیه ای را در کاغذ پیچیدن
ein Geschenk in Papier wickeln
شالی به دورِ گردنِ خود پیچیدن
sich einen Schal um den Hals wickeln
۲. خود را در چیزی پیچیدن، چیزی را دورِ خود پیچیدن
sich wickeln (in eine Decke usw.)
۳. پوشک (ـِ بچه ای) را عوض کردن
Säugling
۴. باند پیچی / بانداژ کردن
Bein usw.