wehtun
intransitiv۱. درد گرفتن
schmerzen
مثال ها:
وقتی اینجا را فشار می دهم درد می گیرد؟
tut es weh, wenn ich hier drücke?
۲. سرم درد می کند
mein/ der Kopf tut (mir) weh u.Ä.
مثال ها:
کجا / کجایتان درد می کند؟
wo tut es (Ihnen) weh?
اینجایم درد می کند
es tut mir hier weh
۳. دردش آمدن، دردش گرفتن، صدمه دیدن، چیزیش شدن [عا]
sich wehtun Dat.
مثال ها:
دردت آمد؟
hast du dir wehgetan?
پایم / سرم [و غیره] به این لبه خورد و دردم گرفت
ich habe mir an der Kante wehgetan
۴. دردش آوردن؛ [مج:] کسی را ناراحت / آزرده خاطر کردن، کسی را آزردن / جریحه دار کردن
jmdm. wehtun
مثال ها:
نمی خواستم دردتان بیاید / بگیرد / بیاورم؛ [مج:] نمی خواستم ناراحتتان کنم
ich wollte Ihnen nicht wehtun
این گفته ها او را ناراحت کرد
diese Worte haben ihm wehgetan