wort dictionary
FADE

warten

intransitiv

۱. منتظر بودن؛ منتظر ماندن؛ منتظر شدن؛ منتظر نشستن، در انتظار نشستن؛ انتظار کشیدن؛ [نیز:[ صبر کردن؛ حوصله کردن؛ دست نگهداشتن

مثال‌ ها:

منتظرِ کسی یا چیزی بودن / ماندن / شدن؛ در انتظارِ کسی / چیزی نشستن، انتظارِ کسی / چیزی را کشیدن

warten auf Akk.

کسی را منتظر / در انتظار گذاشتن

jmdn. warten lassen

آقایی در دفترتان منتظر است

ein Herr wartet in Ihrem Büro

همین جا منتظر (ـِ من) باشید / بمانید

warten Sie hier (auf mich!)

منتظرِ که هستید؟

auf wen warten Sie?

منتظرِ علامتی بودن

auf ein Zeichen warten

دیگر منتظرِ چه هستیم، پس چرا منتظر نشسته ایم؟

worauf warten wir denn noch?

(بی صبرانه) منتظرِ / در انتظارِ نتیجه بودن

(ungeduldig) auf das Ergebnis warten

مجبور شدیم یک ساعتِ تمام انتظار بکشیم / منتظر بنشینیم

wir haben eine ganze Stunde warten müssen

دیگر چقدر باید انتظار بکشم / منتظر بنشینم / صبر کنم

wie lange soll ich noch warten?

ممکن است یک لحظه صبر کنید؟

würden Sie bitte einen Moment warten!

من اگر جای شما بودم کمی صبر می کردم / دست نگه می داشتم

an Ihrer Stelle würde ich damit ein wenig warten

عبارات کاربردی:

همین یکی را کم داشتیم

darauf haben wir gerade noch gewartet iron.

منتظرِ همین بودم

darauf habe ich gewartet

هنوز وقت دارد، عجله / فوریت ندارد، فوری / عاجل نیست

das kann warten

من وقت دارم، عجله ای ندارم

ich kann warten

حالا صبر کن (حسابت را می رسم)

na, warte!

صبر کن؛ صبر کن ببینم

warte mal!