wort dictionary
FADE

warnen

transitiv/intransitiv

۱. هشدار دادن (به)؛ اخطار کردن (به)؛ بر حذر داشتن (از)؛ [نیز:] خبر کردن، خبر دادن به

مثال‌ ها:

من از همان اول در موردِ او به تو هشدار دادم، از همان اول به تو گفتم که مواظبِ او باشی / از او بر حذر باشی

ich habe dich gleich vor ihm gewarnt

به ما هشدار داد که قرارداد را امضا نکنیم / که مبادا قرارداد را امضا کنیم

er warnte uns davor, den Vertrag zu unterschreiben

مواظبِ جیب برها باشید

vor Taschendieben wird gewarnt

به تو اخطار می کنم / دارم به تو می گویم (به من نزدیک نشو)

ich warne dich (mir zu nahe zu kommen)!

کسی را بموقع خبر کردن

jmdn. rechtzeitig warnen (Bescheid geben)