wandern
intransitiv۱. پیاده روی / راه پیمایی کردن
in den Bergen usw.
مثال ها:
در جنگل پیاده روی کردن
durch den Wald wandern
۲. مهاجرت / کوچ کردن
Vögel, Völker usw.
۳. حرکت کردن؛ جابجا شدن؛ رفتن
Düne, Wolken
۴. حرکت کردن؛ سِیر کردن
Blick, Gedanken
۵. رفتن؛ روانۀ جایی شدن؛ سر از جایی در آوردن
in den Papierkorb usw. wandern
مثال ها:
آن وقت کارش به زندان کشید، آن وقت روانۀ زندان شد
er wanderte dann ins Gefängnis