wachen
intransitiv۱. مراقبِ کسی / چیزی بودن، نظارت داشتن بر
wachen über Akk.
۲. (بیدار نشستن و) مواظب (ـِ کسی) بودن؛ (پیشِ کسی) شب زنده داری کردن
bei einem Kranken usw.
۳. بیدار بودن
wach sein
مثال ها:
در خواب و بیداری
im Wachen und im Schlafen
(در حالتِ) نیمه بیدار
halb wachend