voraussetzen
transitiv۱. فرض را / بنا را بر چیزی گذاشتن، فرضِ مسلم گرفتن، فرض کردن
annehmen
مثال ها:
البته فرض را باید بر این گذاشت که بموقع بیاید
dabei müssen wir voraussetzen, dass er auch pünktlich kommt
به احتمالِ قوی همه اطلاع دارند که
ich darf wohl als bekannt voraussetzen, dass
۲. مستلزمِ چیزی بودن، نیاز / احتیاج به چیزی داشتن، لازم داشتن، لازمۀ چیزی بودن
erfordern