versuchen
transitiv۱. سعی کردن؛ امتحان کردن
probieren
حالا بگذار من سعی / امتحان کنم
lass mich (es) mal versuchen
من همۀ سعی ام را کردم / هر کاری که از دستم بر می آمد کردم
ich habe alles (Mögliche) versucht
حالا این دارو را هم امتحان کنید / یک امتحانی بکنید
versuchen Sie es doch mit diesem Mittel
حالا امتحان می کنیم ببینیم این کار از دستِ او ساخته است یا نه
wir werden es mit ihm versuchen
من سختگیری هم کرده ام (تا ببینم نتیجه چه می شود)
ich habe es mit Strenge versucht
۲. سعی / کوشش / تلاش کردن، کوشیدن؛ [نیز:] مبادرت / اقدام به کاری کردن؛ دست زدن به؛ دست یازیدن به
sich bemühen
سعی نکن مرا مجاب کنی
versuche nicht, mich zu überreden
سعی کردم به او دسترسی پیدا کنم (میسر) نشد
ich habe vergeblich versucht, ihn zu erreichen
مبادرت به فرار از زندان نمودن
aus dem Gefängnis zu entfliehen versuchen
۳. چشیدن، مزه کردن؛ امتحان کردن
Speise, Getränk
۴. به طورِ آزمایشی دست به کاری زدن؛ توانایی خود را آزمایش کردن در / آزمودن در
sich versuchen (in/ an Dat.)
۵. اغوا / وسوسه کردن
veraltet, Bibel