versprechen
transitiv۱. قول دادن (به)؛ وعده دادن (به)
(jmdm.) etwas versprechen
قولِ قطعی دادن که
fest versprechen, dass
(به من) قول داده است که سرِ وقت بیاید
er hat (mir) versprochen, pünktlich zu kommen
به او وعدۀ پول / قولِ پول داده بودند
man hatte ihm Geld versprochen
۲. اشتباه کردن، اشتباه / عوضی گفتن؛ [نیز:] تپق زدن
sich versprechen (beim Reden)
۳. نوید دادن
erwarten lassen
بارومتر هوای خوب را نوید می دهد
das Barometer verspricht gutes Wetter
این طور که پیداست بازیگرِ خوبی خواهد شد
er verspricht, ein guter Schauspieler zu werden
محصولِ امسال از قرارِ معلوم خوب خواهد بود
die Ernte verspricht gut zu werden
۴. انتظارِ / توقعِ چیزی را داشتن از؛ چشمِ کسی آب خوردن از [عا]
sich etwas versprechen von
من از این کتاب انتظارِ بیش از اینها را داشتم
ich habe mir von dem Buch mehr versprochen
من چشمم از این کار چندان / هیچ آب نمی خورد
ich verspreche mir wenig/ nichts davon