vermuten
transitiv۱. حدس زدن، احتمال دادن؛ [نیز:] گمان / خیال / فکر / تصور کردن
مثال ها:
حدس می زدم
das habe ich schon vermutet
گمان می کردم که در کتابخانه باشد
ich vermutete ihn in der Bibliothek
۱. حدس زدن، احتمال دادن؛ [نیز:] گمان / خیال / فکر / تصور کردن
حدس می زدم
das habe ich schon vermutet
گمان می کردم که در کتابخانه باشد
ich vermutete ihn in der Bibliothek