verlieren
transitiv۱. گم کردن
Gegenstand, Spur, Richtung, jmdn. im Gedränge usw.
همدیگر را گم کردن
sich/ einander verlieren
چیزی را گم کردن
etwas aus den Augen verlieren
حرفی نزن دربارۀ، اشاره ای نکردن به، چیزی را مسکوت گذاشتن
kein Wort verlieren über Akk.
بی خود آمده ایم اینجا؛ اینجا جای ما نیست، برویم پیِ کارمان
wir haben hier nichts verloren
۲. باختن، شکست خوردن، مغلوب شدن
tr., itr. (Spiel, Schlacht usw.)
محاکمه را / محاکمه علیهِ کسی را باختن، در محاکمه علیهِ کسی شکست خوردن
den Prozess verlieren; im Prozess gegen jmdn. verlieren
۳. از دست دادن
tr. (Vermögen, Vater, Stellung, Mut, Farbe usw.)
در جنگ دو فرزندِ خود را از دست دادن
im Krieg zwei Söhne verlieren
در آن سانحه یک پایش را از دست داد
bei dem Unfall verlor er ein Bein
بیناییِ خود را از دست دادن، نابینا شدن
das Augenlicht verlieren
نیمی از عمرِ کسی تلف شدن / از دست رفتن، نیمی از عمرِ خود را تلف کردن / از دست دادن
die Hälfte seines Lebens verlieren
در معامله ای هزار یورو از دست دادن / ضرر کردن
bei einem Geschäft 1000 Euro verlieren
دیگر نباید وقت تلف کنیم / از دست بدهیم
wir dürfen keine Zeit mehr verlieren
در انتخابات رأی از دست دادن
bei den Wahlen Stimmen verlieren
تابعیتِ خود را از دست دادن
die Staatsangehörigkeit verlieren
عطرِ / مزۀ خود را از دست دادن، عطرِ / مزۀ چیزی از بین رفتن
das Aroma/ den Geschmack verlieren
علاقۀ / اختیارِ خود را از دست دادن
das Interesse/ die Fassung verlieren
=> Bewusstsein, Geduld, Nerv, Zeit usw.
=> Blatt, Blut, Haar, Zahn usw.
۴. افت / تنزل کردن (از نظرِ)؛ کم شدن / پایین آمدن / کاهش یافتن (از حیثِ)؛ چیزی را تا حدی از دست دادن
itr. (an Reiz, Bedeutung usw.)
این تئاتر در این میان بسیار افت کرده است / مقدارِ زیادی از کیفیتِ خود را از دست داده است
das Theater hat mittlerweile sehr verloren
نفوذِ او کاهش یافته است، مقداری از نفوذِ خود را از دست داده است
er hat an Einfluss verloren
ارزشِ / ارتفاعِ چیزی کم شدن
an Wert/ an Höhe verlieren
۵. محو شدن؛ (از نظر) ناپدید شدن؛ [مج:] از میان / از بین رفتن؛ فرو نشستن
sich verlieren (verschwinden, vergehen)
در خواب و خیال / در فکر فرو رفتن
sich in Träumen/ Gedanken verlieren