verletzen
transitiv۱. زخمی کردن؛ مجروح کردن؛ صدمه رساندن؛ زخم کردن [عا]
بسختی زخمی مجروح شدن، بشدت صدمه دیدن، جراحاتِ سختی برداشتن
schwer verletzt werden
دستم زخمی / زخم شد، دستم را زخمی / زخم کردم
ich habe mir die Hand verletzt
۲. صدمه دیدن، زخم برداشتن، خود را زخمی کردن، زخمی شدن، زخم شدن [عا]؛ مجروح شدن؛ مصدوم شدن
sich verletzen
صدمه دیدی؟ جاییت زخم شد؟
hast du dich verletzt?
پایم صدمه دیده است، پایم را زخم کرده ام
ich habe mich am Fuß verletzt
دستش / پایش [و غیره] به میخ خورده و زخم برداشته است
er hat sich an einem Nagel verletzt
۳. رنجاندن، آزرده خاطر کردن، آزردن؛ جریحه دار کردن
kränken
۴. نقض کردن، زیرِ پا گذاشتن؛ تخطی کردن از؛ تجاوز کردن به؛ عمل نکردن به
Gesetz, Menschenrechte usw.
به وظیفۀ خود عمل نکردن، در انجامِ وظیفه غفلت ورزیدن
seine Pflicht verletzen
۵. بر خلافِ چیزی بودن، منافیِ چیزی بودن
Anstand usw.