verbreiten
transitiv۱. پخش / منتشر کردن، انتشار دادن؛ شایع کردن؛ شیوع دادن
Nachricht, Gerücht usw.
۲. پخش کردن
im Rundfunk usw.
۳. اشاعه / ترویج / رواج دادن
Idee usw.
۴. پخش کردن، به دستِ مردم رساندن
Zeitschrift usw.
۵. پخش / ساطع کردن، (از خود) بیرون دادن
Licht, Wärme usw.
۶. شیوع دادن، پخش کردن
Krankheit usw.
۷. ایجاد کردن، باعثِ چیزی شدن؛ در دلِ مردم انداختن / ایجاد کردن
Schrecken usw.
مردم را به وحشت انداختن، باعثِ وحشتِ مردم شدن، در میانِ مردم وحشت ایجاد کردن
Entsetzen unter den Menschen verbreiten
۸. از (وجودِ) کسی باریدن، بخشیدن، دادن
Ruhe usw., ausstrahlen
۹. (در همه جا) پخش شدن؛ منتشر شدن، انتشار پیدا کردن؛ شایع شدن؛ شیوع پیدا کردن؛ اشاعه پیدا کردن؛ (همه جا را) فرا گرفتن؛ ساطع شدن؛ ایجاد شدن
sich verbreiten
نامش بسرعت بر سرِ زبانها افتاد / همه جا پخش شد
sein Ruf verbreitete sich schnell
به مطبوعات راه پیدا کردن، در میانِ خبرنگاران پخش شدن
sich durch die Presse verbreiten (Nachricht usw.)
در سراسرِ کشور شیوع پیدا کردن / پخش شدن
sich über das ganze Land verbreiten (Seuche usw.)
در تمامِ خانه پخش شدن / پیچیدن، تمامِ خانه را فرا گرفتن
sich im ganzen Haus verbreiten (Geruch usw.)
۱۰. دادِ سخن دادن دربارۀ، چیزی را با طول و تفصیل بیان کردن
sich verbreiten über (ein Thema usw.)