verbinden
transitiv۱. پانسمان / زخم بندی کردن؛ بستن
۲. چشمِ کسی را (با دستمال) بستن
jmdm. die Augen verbinden
۳. متصل / وصل کردن (به)، اتصال دادن (به)؛ ارتباط دادن (به)
+ mit (zwei Teile, Enden usw.)
۴. مرتبط ساختن (با)، مرتبط کردن (با)؛ متصل / وصل کردن (به)؛ ارتباط بر قرار کردن (بینِ)
+ mit (zwei Orte usw.)
آن دو اتاق (با دری) به هم راه دارند / با هم مرتبطند
die beiden Zimmer sind (durch eine Tür) miteinander verbunden
۵. دادن؛ وصل کردن
telefonisch
که را می خواستید؟ با که می خواستید صحبت کنید؟
mit wem darf ich Sie verbinden?
لطفاً جانشینش را / دفترم را بدهید
verbinden Sie mich bitte mit seinem Vertreter/ meinem Büro
گوشی خدمتتان، گوشی را نگهدارید، الآن وصل می کنم
ich verbinde (Sie)
اشتباه است، اشتباه گرفته اید
falsch verbunden
۶. (با هم) ترکیب کردن؛ (با هم) ترکیب شدن
sich verbinden
سدیم و کلر با هم ترکیب می شوند و نمکِ طعام به دست می دهند
Natrium und Chlor verbinden sich zu Kochsalz
۷. توأم ساختن با، توأم کردن با، تلفیق کردن با؛ آمیختن با
verbinden mit (kombinieren)
بلند نظری را با قدری سختگیری توأم ساختن
Großzügigkeit mit einer gewissen Strenge verbinden
توأم بودن با؛ تلفیقی بودن از؛ دست به دستِ هم دادن؛ به همراه داشتن، در برداشتن
auch sich verbinden
۸. متحد شدن (با)؛ به هم پیوستن
sich verbinden (mit) (sich verbünden)
۹.
این لغت معنای دیگری را برای من تداعی می کند
ich verbinde mit diesem Wort etwas anderes
من خاطراتِ خوشی از این شهر دارم
mich verbinden schöne Erinnerungen mit dieser Stadt
ما دیگر وجهِ مشترکی با یکدیگر نداریم، دیگر چیزی ما را به یکدیگر پیوند نمی دهد
uns verbindet nichts mehr