veranlassen
transitiv۱. ترتیبی دادن که؛ دستور دادن که
etwas veranlassen
مثال ها:
ممکن است ترتیبی بدهید که
wollen Sie bitte veranlassen, dass
ترتیبی خواهم داد که جریان بدقت بررسی شود
ich werde eine genaue Prüfung des Vorfalls veranlassen
ترتیباتِ لازم را دادن، اقداماتِ مقتضی را به عمل آوردن
das Nötige veranlassen
۲. باعث / موجب شدن که کسی ...، کسی را به کاری وادار کردن / وا داشتن / برانگیختن
jmdn. zu etwas veranlassen
مثال ها:
چه چیزی ممکن است موجب شده باشد که او چنین تصمیمی بگیرد؟
was mag ihn zu diesem Entschluss veranlasst haben?
۳. خود را ناگزیر دیدن از اینکه، خود را مکلف / موظف دیدن به اینکه
sich veranlasst fühlen zu