unterbrechen
transitiv۱. (به طورِ موقت) قطع کردن؛ متوقف کردن؛ تعطیل کردن؛ [نیز:] به تعویق انداختن
Arbeit, Reise usw.
مثال ها:
رفت و آمد به مدتِ دو ساعت قطع شده بود
der Verkehr war zwei Stunden unterbrochen
۲. حرفِ کسی را قطع کردن؛ مانعِ / مزاحمِ کارِ کسی شدن
Person
مثال ها:
شما که مدام حرفم را قطع می کنید / توی حرفم می پرید [عا]
Sie unterbrechen mich ja dauernd
مانعِ کارِ کسی شدن
jmdn. bei der Arbeit unterbrechen