wort dictionary
FADE

üppig

Adjektiv

۱. پُر پشت؛ انبوه؛ پُر

Haar, Bart, Vegetation usw.

۲. شاهانه، اشرافی

Mahlzeit usw.

۳. در فراوانی، در ناز و نعمت، شاهانه؛ [نیز:] در عیش وعشرت؛ خوش؛ بسیار مرفه؛ بسیار مجلل

Leben usw.

مثال‌ ها:

در فراوانی زندگی کردن؛ در عیش و عشرت به سر بردن، خوش گذراندن، خوش گذرانی کردن

üppig leben

۴. جانانه، درست و حسابی

Portion, Trinkgeld usw.

مثال‌ ها:

کسی را هدیه باران کردن / غرق در هدیه کردن

jmdn. üppig beschenken ugs.

۵. تپلی، چاق و چله

Figur, Formen usw.

Grammatik

POSITIVüppig
KOMPARATIVüppiger
SUPERLATIVam üppigsten