wort dictionary
FADE

überlassen

starkes Verb

۱. در اختیار کسی گذاشتن، دادن به؛ واگذار کردن به

[hat]; jdm. etwas überlassen (geben, zur Verfügung stellen)

مثال‌ ها:

چیزی را به امانت در اختیار کسی گذاشتن/ به کسی امانت دادن

jdm. etwas leihweise überlassen

چیزی را به طور رایگان در اختیار کسی گذاشتن

jdm. etwas kostenlos überlassen

چیزی را به قیمت ارزانی به کسی فروختن، چیزی را ارزان به کسی دادن [عا]

jdm. etwas billig überlassen

نیمی از دارایی خود را به فرزند خود دادن/ واگذار کردن

die Hälfte seines Vermögens seinem Sohn überlassen

در مدت غیبت خود آپارتمانش را در اختیار ما گذاشت

er hat uns für die Zeit seiner Abwesenheit seine Wohnung überlassen

۲. به (دستِ) کسی سپردن، واگذار کردن به

[hat]; jdm. etwas überlassen (anvertrauen)

مثال‌ ها:

سگ خود را به دست همسایگان سپردن

den Hund den Nachbarn überlassen

نوه را به دست مادر بزرگ سپردن

der Großmutter das Enkelkind überlassen

حیوانی را (برای نگهداری در مدت معینی) به کسی سپردن

jdm. ein Tier überlassen

۳. به کسی واگذار کردن، بر/ به عهده ی کسی گذاشتن، به کسی محول کردن

[hat]; jdm. etwas überlassen (freistellen)

مثال‌ ها:

در این مورد تصمیم را به خودت واگذار می کنم، تصمیم با تو (است)، تصمیم را به عهده ی خودت می گذارم

die Entscheidung überlasse ich dir

این را بگذارید به عهده ی من، این با من [عا]

überlassen Sie das mir!

قضاوت در این مورد را دیگر باید بر عهده ی من بگذاری

das zu beurteilen, musst du schon mir überlassen!

بستگی به خودش دارد که چه کار کند، در تصمیم گیری مختار است

es bleibt ihm überlassen, was er tun will

والدین مختارند در اینکه/ باید خودشان تصمیم بگیرند که کودکشان را تنبیه کنند یا نه

man muss es den Eltern überlassen, ob sie das Kind bestrafen

۴.

[hat]

عبارات کاربردی:

غرق در غم و غصه ی خود/ در خواب و خیال های خود بودن

sich seinem Schmerz/ seinen Träumereien überlassen

کسی را در (عین) ناامیدی به حال خود رها کردن

jdn. seiner Verzweiflung überlassen

در این وضع نباید او را به حال خود رها کنی/ دست تنها بگذاری

du darfst ihn jetzt nicht sich selbst überlassen

تنها است؛ دست تنها است؛ خودش باید گلیمش را از آب بیرون بکشد

er ist sich selbst überlassen

کسی را تنها (به حال خود) گذاشتن

jdn. sich/ selbst überlassen

کاری را به دست اتفاق سپردن (دست روی دست گذاشتن و منتظر نتیجه بودن)

etwas dem Zufall überlassen

ما نباید چیزی را به دست تصادف بسپاریم، ما نباید دست روی دست بگذاریم

wir dürfen nichts dem Zufall/ Schicksal überlassen

کسی را به دست سرنوشت سپردن/ به حال خود رها کردن

jdn. seinem Schicksal überlassen

باید این (جریان) را به دست تقدیر بسپریم

das müssen wir dem Schicksal überlassen