tun
transitiv۱. کردن، انجام دادن؛ کاری کردن؛ اقدامی کردن؛ عمل کردن
machen, unternehmen
این کار را داوطلبانه / باکراه می کند
das tut er freiwillig/ ungern
این کار را نکنید
tun Sie das nicht!
چنین کاری درست نیست، این کار را نمی کنند
so etwas tut man nicht
کارش فقط غر زدن است، فقط بلد است غر بزند
er tut nichts als meckern ugs.
این بهترین کاری بود که می توانستی بکنی
das war das Beste, was du tun konntest
هر کاری کنم فایده ندارد
ich kann tun, was ich will, es gelingt mir nicht
تو اینجا چه می کنی / چه کار می کنی؟
was tust du hier?
آدم چه کارها که نمی کند
was tut man nicht alles
هر کاری به او می گویند باید بکند
er hat zu tun, was man ihm sagt
هر کاری دلت می خواهد بکن، هر چه می خواهی بکن، دیگر به من مربوط نیست
tu, was du willst!
دیگر هر کاری که صلاح می دانی بکن، دیگر تصمیم با خودت است
tu, was du nicht lassen kannst
می تواند هر کاری که دلش خواست بکند، از هفت دولت آزاد است
er kann tun und lassen, was er will
کاری / کمکی از دستِ من بر می آید؟
kann ich etwas für dich tun?
از دستِ من چه کاری / چه کمکی بر می آید / ساخته است؟
was kann ich für Sie tun?
حالا چه کنم / چه کار کنم؟
was soll ich jetzt tun?
چه باید کرد؟ چه کار باید کرد؟
was soll man tun? was (ist zu) tun?
آخر یک کاری / یک اقدامی بکن!
so tu doch etwas!
هر کاری از دستش بر می آمده / ساخته بوده کرده است
er hat getan, was er konnte
ببینم چه کاری از دستم بر می آید / ساخته است / می توانم بکنم
ich will sehen, was ich tun kann/ was sich tun lässt
کاری نمی توان کرد، چاره ای نیست
da(gegen) kann man nichts tun
بی آنکه دخالتی / اقدامی کرده باشم
ohne dass ich etwas dazu getan hätte
شما باید بیشتر به فکر سلامتیتان باشید
Sie müssen mehr für Ihre Gesundheit tun
هیچ کاری نمی کند، همین طور دست روی دست گذاشته است؛ قدم از قدم بر نمی دارد
er tut (einfach) nichts
هنوز (برای مدرسه) کمی کار دارم
ich muss noch etwas (für die Schule) tun
این کار کارِ کیست؟ تقصیرِ کیست؟ این کار را که کرده؟
wer hat das getan?
وظیفۀ خود را انجام دادن، به وظیفۀ خود عمل کردن
seine Pflicht tun
کار انجام شد، تمام شد
die Arbeit ist getan
با این کار قضیه فیصله پیدا نمی کند، کار به اینجا ختم نمی شود
damit ist es nicht getan
هنوز خیلی کار هست (که باید انجام شود)
es gibt noch viel zu tun
به کسی کاری دادن؛ کسی را مشغول کردن، سرِ کسی را گرم کردن
jmdm. etwas zu tun geben
۲. کار داشتن
tr., itr.; zu tun haben
امروز خیلی کار دارم / کاری ندارم / کم کار دارم
heute habe ich viel/ nichts/ wenig zu tun
هنوز سه هفتۀ دیگر کار دارم
wir haben noch drei Wochen zu tun
هنوز در آشپزخانه کار دارد
sie hat noch in der Küche zu tun
من در هر حال در شهر کار دارم / باید به شهر بروم
ich habe sowieso in der Stadt zu tun
۳. سر و کار داشتن با، کار داشتن با؛ [نیز:] دخالتی داشتن در؛ ربط / ارتباط داشتن به، مربوط بودن به؛ گرفتاری داشتن
tr., itr.; zu tun haben mit
آنجا همیشه با فلانی سر و کار دارم / سر و کارم با فلانی است
dort habe ich immer mit Herrn X zu tun
من نمی خواهم با این قضیه سر و کاری داشته باشم / در این کار دخالتی داشته باشم
mit der Sache will ich nichts zu tun haben
این کار ربطی به من ندارد؛ این کار جزوِ وظایفِ من نیست؛ [نیز:] من در این کار دخالتی ندارم
damit habe ich nichts zu tun
این کار هیچ ربطی به آن قضیه ندارد
das hat damit gar nichts zu tun
موضوعِ پول در میان بود
es hatte etwas mit Geld zu tun
او خودش به اندازۀ کافی گرفتاری دارد / سرش شلوغ هست
er hat mit sich selbst genug zu tun
ناراحتیِ قلبی داشتن، گرفتارِ ناراحتیِ قلبی بودن
mit Herzbeschwerden zu tun haben
۴. سر و کار پیدا کردن با (کسی / چیزی)؛ گرفتارِ چیزی شدن
itr.; es zu tun bekommen mit
وگرنه سر و کارت با من خواهد بود، وگرنه با من طرفی
sonst wirst du es mit mir zu tun bekommen
۵. (در حقِ کسی / به کسی کاری) کردن
tr.; jmdm. etwas tun
در حقِ کسی لطفی کردن، لطفی به کسی کردن
jmdm. einen Gefallen tun
به کسی / در حقِ کسی خوبی کردن
jmdm. Gutes tun
نمی تواند به کسی نا حقی / بدی کند
er kann niemandem Unrecht/ Böses tun
مگر به تو چه کرده است؟
was hat er dir denn getan?
من که به او کاری نکرده ام!
ich habe ihm doch nichts getan!
کاریت نمی کند، کاری به تو ندارد
er tut (dir) schon nichts (auch Hund usw.)
کسی که به شما کاری نداشت / کاری نکرد
es hat Ihnen doch niemand etwas getan!
چیزیت شد؟ صدمه دیده ای؟
hast du dir was getan?
به او خیلی خوبی کرده، در حقِ او خوبیهای زیادی کرده
er hat viel an ihm getan ugs.
۶. گذاشتن؛ ریختن؛ کردن [عا]
tr.; (etwas irgendwohin tun)
این را کجا بگذارم؟
wohin soll ich das tun?
بگذارش روی میز / توی چمدان / پهلوی بقیه
tu es auf den Tisch/ in den Koffer/ zu den anderen
پول را می گذارم (توی) بانک
das Geld tue ich auf die Bank
کمی شیر / شکر توی قهوه ریختن
etwas Milch/ Zucker in den Kaffee tun
به سوپ نمک زدن
Salz an die Suppe tun
۷. وانمود کردن که، تظاهر کردن به؛ خود را زدن به؛ ادا / بازی در آوردن
itr.; so tun, als ob
وانمود می کند که / طوری رفتار می کند انگار (که) از همه جا بی خبر است
er tut (so), als ob er nichts wüsste
خودش را به مریضی زده بود، تظاهر می کرد که بیمار است، تمارض می کرد
er tat (so), als sei er krank
دارد ادا در می آورد، تظاهر می کند
er tut nur so
دست بردار، ادا (و اطوار) در نیاور، شلوغش نکن
tu doch nicht so!
وانمود کرد که تعجب کرده است / غافلگیر شده است
er tat überrascht
۸. خبرهایی هست، دارد اتفاقاتی می افتد
es tut sich etwas/ einiges
هنوز هم خبری نیست
es tut sich immer noch nichts
۹.
به صلاحت است که / صلاحت در این است که همین حالا تلفن کنی
du tätest gut daran, jetzt anzurufen usw.
این کت و شلوار هنوز چند سالی کار خواهد کرد
der Anzug tut's noch ein paar Jahre
چاقو هم کافی است / کفایت می کند / کارِ ما را راه می اندازد
ein Messer tut es auch
این ربطی / ارتباطی به موضوع ندارد
das tut nichts zur Sache
مگر چه تأثیری دارد؟ به جایی که بر نمی خورد
was tut das schon? ugs.
عیبی ندارد، مهم نیست
das/ es tut nichts
۱۰. کردن؛ کشیدن؛ زدن؛ خوردن؛ گذاشتن؛ داشتن [و غیره]
Funktionsv.
از پنجره نگاهی به بیرون کردن / انداختن
einen Blick aus dem Fenster tun
به چیزی اشاره کردن، از چیزی ذکری به میان آوردن
einer Sache Erwähnung tun
آهی کشیدن / بر آوردن
einen Seufzer tun
اثرِ خود را کردن، نتیجۀ مطلوب را به دست دادن
seine Wirkung tun
=> Äußerung, Schwur, Schrei, Sprung usw.
۱۱.
Hilfsverb
از بافتنی کردن خوشم نمی آید
stricken tu' ich nicht gern
این کار را می کند (نگران نباش)
machen tut er das schon
فقط می روم باغ را یک آبی بدهم
ich tu' bloß noch den Garten sprengen ugs.
اگر وقت می داشت کمکت می کرد
er tät' dir helfen, wenn er Zeit hätte ugs.