trennen
transitiv۱. جدا کردن؛ مجزا کردن؛ تفکیک کردن؛ سوا کردن؛ از هم جدا کردن؛ [مج:] از هم متمایز کردن
زنها و مردها را از هم جدا کردن
Frauen und Männer voneinander trennen
گاوهای بیمار را از گاوهای سالم جدا / مجزا / تفکیک کردن
die kranken Rinder von den gesunden trennen
جنگ اعضای خانواده را از هم جدا کرده بود
der Krieg hatte die Familie getrennt
هجاهای کلمه ای را درست از هم جدا کردن [در خطِ لاتین]
ein Wort (nach Silben) richtig trennen
نزاع کنندگان را از هم جدا کردن / سوا کردن
Streitende trennen
ما از زمین تا آسمان با هم تفاوت داریم / فرق می کنیم
uns trennen Welten
چند روزی بیشتر به سالِ نو نمانده است / با سالِ نو فاصله نداریم
nur noch ein paar Tage trennen uns vom neuen Jahr
۲. کندن؛ شکافتن؛ در آوردن؛ جدا کردن
abtrennen, loslösen
یکی از ورقهای تقویم را کندن / جدا کردن
ein Blatt vom Kalender trennen
آستینهای پیراهن را کندن / جدا کردن
die Ärmel vom Kleid trennen
آسترِ کت را در آوردن / کندن
das Futter aus der Jacke trennen
درزی را / لباسی را شکافتن
eine Naht/ ein Kleid trennen
۳. قطع کردن
telefonische Verbindung, Glied usw.
۴. از هم جدا شدن؛ خداحافظی کردن
sich trennen
سرِ خیابان از هم جدا شدیم / خداحافظی کردیم
wir trennten uns an der Straßenecke
با نتیجۀ مساوی از هم جدا شدن
sich unentschieden trennen (Mannschaften)
۵. جدا شدن (از)، (کسی را) ترک کردن؛ [نیز:] متارکه کردن (با)
sich (von jmdm.) trennen (jmdn. verlassen)
از ما جدا شده است
er hat sich von uns getrennt
از شوهرِ خود جدا شدن، با شوهرِ خود متارکه کردن
sich von ihrem Mann trennen
جدا شدن از، متارکه کردن با
sich trennen lassen von
زن و شوهر از هم جدا شده اند / (با هم) متارکه کرده اند
das Ehepaar hat sich getrennt
۶. دل کندن از، دل بر کندن از، دست کشیدن از، دست برداشتن از، جدا شدن از
sich trennen (bes. von einer Sache)
نمی توانستم از آن یادگاری / از او دل بکنم
ich konnte mich von dem Erinnerungsstück/ von ihr nicht trennen
چشم از منظره ای برداشتن
sich von einem Anblick trennen
ناگزیری این فکر را از سر بیرون کنی / از این فکر دست بر داری
von dem Gedanken wirst du dich trennen müssen
۷. تفکیک / جدا کردن، جدا از هم در نظر گرفتن؛ تمیز / تمایز قائل شدن بینِ
unterscheiden
از هم تفکیک کردن، جدا از هم در نظر گرفتن
voneinander trennen (Punkte, Probleme usw.)
بینِ مسائلِ شغلی و امورِ خصوصی تمیز قائل شدن
das Berufliche vom Privaten trennen
۸. از هم جدا / مجزا کردن؛ حدِ فاصلِ میانِ چیزی بودن
eine Grenze bilden zwischen
نهری آن دو قطعه زمین را از هم جدا می کرد
ein Bach trennte die Grundstücke