taugen
intransitiv۱. به درد خوردن؛ بدرد بخور بودن [عا]؛ به کاری آمدن؛ قابلیت داشتن
مثال ها:
این چاقو به درد نمی خورد / بدرد بخور نیست
das Messer taugt nichts
به درد می خورد؟ بدرد بخور هست؟
taugt es etwas?
به دردِ این کار نمی خورد، قابلیتِ این کار را ندارد
er taugt nicht zu dieser/ für diese Arbeit
به دردِ معلمی / معلم شدن نمی خورد، به کارِ معلمی نمی آید
er taugt nicht zum Lehrer