suchen
transitiv۱. دنبالِ کسی / چیزی گشتن، پیِ کسی / چیزی گشتن، عقبِ کسی / چیزی گشتن [عا]؛ در جستجوی کسی / چیزی بودن
(Person, Brille, Wohnung, Spur usw.); auch itr.; suchen nach
دنبال کلیدم می گردم
ich suche meinen Schlüssel
دنبالِ کسی می گردید؟ [نیز:] می توانم کمکتان کنم؟
suchen Sie jemanden?
دنبالِ چه می گردید؟
wonach suchen Sie?
تمامِ جیبهای خود را دنبالِ چیزی گشتن
in allen Taschen nach etwas suchen
دنبالِ بهانه ای می گشت، سعی می کرد بهانه ای پیدا کند
er suchte nach einer Ausrede
دنبالِ لغتِ مناسبی گشتن، در جستجوی لغتِ مناسبی بودن
nach einem passenden Wort suchen
(از خانه) فرار کردن، در رفتن، به چاک زدن
das Weite suchen
من دیگر با او کاری ندارم، ما دیگر حسابمان جداست
ich habe bei ihm nichts zu suchen ugs.
اینجا جای ما نیست، بیا برویم پیِ کارمان
wir haben hier nichts zu suchen ugs.
جای این اینجا نیست، این اینجا چه می کند؟
das hat hier nichts zu suchen ugs.
تو اینجا چه می کنی؟ آمده ای اینجا بگویی چند من است؟
was suchst du denn hier? ugs.
۲. گشتن؛ جُستن
itr.
من همه جا را گشتم و چیزی پیدا نکردم
ich habe überall gesucht und nichts gefunden
گشتن فایده ندارد، هر چه بگردی بی فایده است
du kannst lange suchen
۳. کسی را تحتِ تعقیب قرار دادن، در جستجوی کسی بودن
tr.; jmdn. polizeilich suchen
۴.
=> Abenteuer, Schutz, Streit usw.
از کسی پناه خواستن، به کسی پناه بردن / جستن
bei jmdm. Zuflucht suchen
خواهانِ / طالبِ همصحبتیِ کسی بودن
jmds. Gesellschaft suchen
از کسی مصلحت خواستن / طلبیدن
bei jmdm. Rat suchen
۵. سعی داشتن که، سعی کردن که، کوشیدن که، کوشش کردن که، در پیِ آن بودن که
etwas zu tun suchen
سعی داشت به او کمک کند
er suchte, ihm zu helfen