stoppen
transitiv۱. جلوِ کسی / چیزی را گرفتن، نگهداشتن؛ متوقف کردن؛ واایستاندن [عا]
مثال ها:
پلیس جلویش را گرفت، پلیس (اتومبیلِ) او را نگهداشت
er wurde von der Polizei gestoppt
تولید را متوقف کردن
die Produktion stoppen
دیگر کسی جلودارش نبود، دیگر نمی شد جلویش را گرفت
er war nicht mehr zu stoppen
۲. ایستادن، نگهداشتن، توقف کردن، واایستادن [عا]
itr.
۳. (زمانِ چیزی را) اندازه گرفتن، زمان / وقت / تایم گرفتن
tr., itr. (mit der Stoppuhr)