wort dictionary
FADE

stinken

intransitiv

۱. بو (ی بد) دادن؛ بو (ی بد) آمدن

مثال‌ ها:

چه بویی می دهد! عجب بوی گندی / تعفنی می دهد

das stinkt aber!

بوی توتون / نفت دادن

nach Tabak/ Petroleum stinken

بیرون بوی کود می آید

draußen stinkt es nach Düngemittel

عبارات کاربردی:

دیگر به اینجایم رسیده / کفرم در آمده / به ستوه آمده ام

mir stinkt's ugs.

چیزی که از همه بیشتر حالم را به هم می زند این است که ...، از همه بیشتر از این عقم می نشیند که ...

was mir am meisten stinkt, ist ... ugs.

خر پول بودن

vor Geld stinken ugs.

یک جای این قضیه بودار است / ناجور است

etwas stinkt an der Sache ugs.