stimmen
intransitiv۱. درست / صحیح بودن؛ راست بودن، حقیقت / واقعیت داشتن؛ [نیز:] مطابقت داشتن، خواندن
richtig, wahr sein
حدسِ ما درست بود
unsere Vermutung stimmte
راست است / درست است که می خواهی آن شغل را قبول کنی؟
stimmt es, dass du die Stelle annehmen willst?
اینجا یک چیزی ناجور است؛ یک جای قضیه عیب دارد
hier stimmt etwas nicht!
این با گفتۀ او صدق می کند
das stimmt zu dem, was er gesagt hat
۲. رأیِ موافق دادن به
stimmen für
رأیِ مخالف دادن به، رأی دادن علیهِ
stimmen gegen
رأیِ موافق / مخالف دادن
mit ja/ nein stimmen
۳. کوک کردن
tr. (Instrument)
۴. کردن؛ وا داشتن؛ انداختن؛ آوردن
tr.
کسی را خوشحال / متأثر کردن
jmdn. fröhlich/ traurig stimmen
کسی را به فکر وا داشتن / انداختن
jmdn. nachdenklich stimmen
کسی را سرِ حال آوردن
jmdn. heiter stimmen
کسی را (تحتِ تأثیر قرار دادن و) به مخالفتِ با چیزی وا داشتن
jmdn. gegen etwas stimmen