wort dictionary
FADE

stillstehen

starkes Verb

۱. متوقف/ راکد شدن، متوقف ماندن

[hat]; Verkehr, Wirtschaft usw.

عبارات کاربردی:

گویی زمان متوقف مانده بود

die Zeit schien stillzustehen

۲. از کار (باز) ایستادن، کار نکردن، متوقف شدن، متوقف بودن، از حرکت باز ایستادن

[hat]; Maschine, Uhr, Herz usw., stehen bleiben

۳. خبردار ایستادن (در ارتش)

[hat]

مثال‌ ها:

خبردار!

stillgestanden!