wort dictionary
FADE

stehen

starkes Verb

۱. ایستادن؛ سرِ پا ایستادن؛ روی پا ایستادن؛ [نیز:] بودن [اغلب به حالت ایستاده]؛ قرار داشتن (روی پایه)

[hat]; südd., österr., schweiz.: ist

مثال‌ ها:

بچۀ ما دیگر می تواند (سرِ پا) بایستد

unser Kind kann schon stehen

از خستگی نمی توانم (روی پا) بایستم

vor Müdigkeit kann ich kaum stehen

روی یک پا ایستادن

auf einem Bein stehen

راست ایستادن

aufrecht stehen

همۀ کارها را ایستاده انجام می دهد

er macht alles im Stehen

کجا می ایستد؟

wo steht er [normalerweise]?

کجا ایستاده است؟

wo steht er [gerade, jetzt]?

کنارِ من ایستاده بود

er stand neben mir

ناگهان دیدم که جلویم ایستاده است

plötzlich stand er vor mir

زیرِ دوش بودم، داشتم دوش می گرفتم

ich stand unter der Dusche

کتاب در قفسه است / قرار دارد

das Buch steht im Regal

(جای) لیوانها کجاست؟

wo stehen die Gläser?

اتومبیلِ ما / آن ساختمان کجاست؟

wo steht unser Wagen/ das Gebäude?

غذا روی میز است

das Essen steht auf dem Tisch

این درخت را کج کاشته اند، این درخت کج است

der Baum steht schief

این بطری را باید ایستاده گذاشت / نباید خواباند

die Flasche soll stehen [nicht liegen]

زیرزمین را آب گرفته بود، زیرزمین پر از آب شده بود

der Keller stand voll Wasser

این گیاه جای پر نورتری می خواهد

die Pflanze steht zu dunkel

اینجا باید یک ویرگول گذاشت، اینجا یک ویرگول می خواهد

hier muss ein Komma stehen

بعد از این فعل وجهِ شرطی می آید / باید وجهِ شرطی به کار برد

nach diesem Verb steht der Konjunktiv

سابق بر این اینجا یک بیمارستان بود

früher stand hier ein Krankenhaus

خانه خالی است (مستأجر ندارد)

das Haus steht leer

قطار آنقدر پر بود که ما مجبور بودیم روی پا بایستیم

der Zug war so voll, dass wir stehen mussten

دیگر نمی توانم روی پا بایستم

ich kann nicht mehr stehen

باز بودن

offen stehen

در صف ایستادن، صف کشیدن، نوبت گرفتن

Schlange stehen

سرپایی غذا خوردن

im Stehen essen

عبارات کاربردی:

در خدمتگذاری شما حاضرم!

ich stehe Ihnen gern zur Verfügung!

در اختیار بودن

zur Verfügung stehen

موهایش (از وحشت) سیخ شد

die Haare standen ihm zu Berge

متهم بودن

unter Anklage stehen

دچار ضربه ی روحی بودن

unter Schock stehen

در مضیقه/ فشار بودن

unter Druck stehen

با کسی سازش داشتن

mit jdm. gut stehen

همسن بودن

im gleichen Alter stehen

اشک در چشمانش جمع شده بود

die Tränen standen ihm in den Augen

در عنفوان جوانی بودن

in der Blüte seiner Jahre stehen

‏این کار حداقل پنج سال زندان دارد

darauf stehen mindestens 5 Jahre Gefängnis

برای پیدا کردنش جایزه تعیین کرده اند

auf seinen Kopf steht eine Belohnung

جزو برنامه بودن

auf dem Plan/ Programm stehen

این یک مطلب دیگر است (ربطی به موضوع ندارد)

das steht auf einem anderen Blatt

مستقل بودن

auf eigenen Beinen stehen

۲. ایستادن، متوقف بودن، کار نکردن؛ متوقف شدن، پیش نرفتن؛ راکد ماندن

[hat]; stillstehen

مثال‌ ها:

ماشین ایستاده است / متوقف است / کار نمی کند

die Maschine steht

رفت و آمد متوقف شده بود؛ کار متوقف شده بود

der Verkehr/ die Arbeit stand

ساعت خوابیده است

die Uhr steht

عبارات کاربردی:

متوقف شدن، ایستادن

zum Stehen kommen

اتومبیلی را متوقف کردن

einen Wagen zum Stehen bringen

متوقف کردن، نگهداشتن، (وا) ایستاندن؛ [خون:] بند آوردن

zum Stehen bringen

۳. نوشته بودن؛ آمدن، مندرج بودن، درج شدن؛ قید شدن؛ گفتن

[hat]; geschrieben sein

مثال‌ ها:

در صفحۀ سه نوشته (شده) است که / آمده است که

auf Seite drei steht, dass

در نامه / روی تابلو نوشته شده بود / چه نوشته بودند؟

was stand in dem Brief/ auf dem Schild?

همۀ اینها در قرارداد قید شده است، نوشته شده است / آمده است

das steht alles im Vertrag

در روزنامه نوشته شده است که ...

in der Zeitung steht, dass ...

این موضوع در قانون (در اجاره نامه) قید شده است

das steht im Gesetz/ im Mietvertrag

۴. به کسی آمدن

[hat]; jdm. stehen (Kleid usw.)

مثال‌ ها:

این رنگ به تو می آید / نمی آید

die Farbe steht dir (nicht) gut

این کلاه خیلی به تو می آید

der Hut steht dir sehr gut

رنگ سبز به من نمی آید

Grün steht mir nicht

۵. بودن روی (درجۀ)؛ چیزی را نشان دادن

[hat]; stehen auf Dat. (Zeiger usw.)

مثال‌ ها:

کلیدش روی (درجۀ) «خاموش» است

der Schalter steht auf "aus"

دماسنج سه درجه زیرِ صفر را نشان می دهد

das Thermometer steht auf 3 Grad unter 0

چراغ راهنما قرمز است

die Ampel steht auf Rot

۶. از کسی پشتیبانی / حمایت کردن؛ بر سرِ چیزی باقی بودن؛ [نیز:] نظری داشتن دربارۀ؛ میانه ای داشتن با

[hat]; zu jdm./ etwas stehen

مثال‌ ها:

من در هر حال از تو پشتیبانی می کنم

ich stehe auf jeden Fall zu dir

من بر سرِ حرفم باقی ام، موضعِ من / نظرِ من تغییری نکرده است

ich stehe dazu

میانه ات / روابطت با او چطور است؟

wie stehst du zu ihm/ ihr?

و نظرِ تو در این مورد چیست؟

und wie stehst du dazu?

‏از کسی پشتیبانی کردن

hinter jdm. stehen

نظرتان راجع به این پیش آمد چیست؟

wie steht Sie zu diesem Vorfall?

سر قول خود ایستادن

zu seinem Versprechen stehen

۷. روبرو / مواجه بودن با؛ [نیز:] در آستانۀ چیزی قرار داشتن

[hat]; vor etwas stehen

مثال‌ ها:

ما هم با همین مشکلات روبرو هستیم

wir stehen vor den gleichen Schwierigkeiten

در آستانۀ ورشکستگی است، چیزی نمانده است که ورشکست شود

er steht vor dem Bankrott

چیزی به امتحان نهایی ام نمانده است

ich stehe vor meiner Abschlussprüfung

با مشکلی روبرو بودن

vor einem Problem stehen

کریسمس نزدیک است

Weihnachten steht vor der Tür

۸. وضعی [خاص] داشتن، از قراری بودن؛ [نیز:] نظری / موضعی / طرزِ فکری داشتن

[hat]; einen best. Stand, eine best. Einstellung haben

مثال‌ ها:

بازی دو به هیچ (به نفعِ تیمِ ما) است

das Spiel steht 2:0 (für unsere Mannschaft)

بازی/ مسابقه چند به چند است؟ وضعِ بازی از چه قرار است؟

wie steht das Spiel?

نرخِ دلار چند است؟ وضعِ دلار چطور است / از چه قرار است؟

wie steht der Dollar?

با این اوضاع و احوال، تا وقتی که وضع بر این منوال / از این قرار است

(so,) wie die Dinge stehen

اوضاع روبراه / جور است

die Sache steht gut

جریان از این قرار است که

die Sache steht so, dass

اوضاع چطور است؟ وضع از چه قرار است؟ تازه چه خبر؟

wie steht es?

چطوری؟ حال و احوال چطور است؟ چه خبر؟

(wie geht's,) wie steht's? ugs.

حالش چندان تعریفی ندارد

mit seiner Gesundheit steht es nicht zum Besten

با یک آبجو چطوری؟

wie steht es mit einem Bier?

تو چطور؟ نظرِ تو چیست؟

und wie steht es mit dir?

موضعِ سیاسیش چیست؟

wo steht er politisch?

۹. چیزی را تضمین / ضمانت کردن؛ ضامنِ چیزی بودن

[hat]; stehen für (bürgen)

مثال‌ ها:

من هیچ چیز را تضمین نمی کنم

ich stehe für nichts

نامی که ضامنِ کیفیت است

der Name steht für Qualität

۱۰. شیفتۀ چیزی بودن، (کشته و) مردۀ چیزی بودن [عا]

[hat]; stehen auf Akk.; (lieben)

۱۱. امید می رود که، امید است که

[hat]; es steht zu hoffen, dass

مثال‌ ها:

بیم آن می رود که

es steht zu befürchten, dass

۱۲. قطعی بودن؛ تمام بودن؛ آماده / حاضر بودن

[hat]; etwas steht (Termin, Plan usw.)

مثال‌ ها:

قضیه باید تا آخرِ هفته تمام باشد / قطعی شود

die Sache muss bis Ende der Woche stehen

آن هتل قرار است اواخرِ ماهِ مه تمام / آماده باشد

das Hotel soll Ende Mai stehen

مقاله تمام / آماده است

das Essay steht

افرادِ تیم تعیین شده اند

die Mannschaft steht

ساختمان (کارش) تمام شده است

das Haus steht

۱۳. (همه اش) بستگی به تو دارد / بسته به (تصمیمِ) تو است، (تمامش) موکول / منوط به تصمیمِ تو است

[hat]; es steht (ganz) bei dir

۱۴.

[hat]

مثال‌ ها:

=> Aufsicht, Schutz, Verdacht usw.

=> Blüte, Standpunkt, Verbindung, Wache usw.

عبارات کاربردی:

تمامش بستگی به او دارد/ بدون او دوام نخواهد داشت

das Ganze steht und fällt mit ihm

مشروب الکلی نوشیده است، مواد مخدر مصرف کرده است

er steht unter Alkohol/ Drogen usw.

تحت تأثیر کسی بودن

unter jmds. Einfluss stehen

۱۵. گذاشتن؛ جا گذاشتن؛ باقی گذاشتن

stehen lassen (starkes Verb)

۱۶. ایستادن، متوقف شدن؛ خوابیدن (ساعت)

stehen bleiben (starkes Verb)

مثال‌ ها:

داشتیم چی می گفتیم؟، کجا بودیم؟

wo waren wir stehen geblieben?

قلبم از ترس ایستاد، دلم از ترس ریخت

das Herz war mir vor Schreck stehen geblieben