wort dictionary
FADE

staunen

intransitiv

۱. تعجب / حیرت کردن (از)، متحیر / متعجب بودن (از)، در شگفت / در حیرت بودن (از)

+ über Akk.

مثال‌ ها:

حیرت کرده بودم از اینکه چه خوب از عهدۀ این کار بر آمده بود

ich habe gestaunt, wie gut er es gemacht hat

هیچ فکر نمی کردی هان؟ باورت نمی شود هان؟

da staunst du, was?

بهتمان زده بود، مانده بودیم (انگشت به دهان) حیران

wir haben nur noch gestaunt; wir kamen aus dem Staunen nicht heraus

باعثِ حیرتِ / تحسینِ کسی شدن، کسی را به تعجب وا داشتن

jmdn. in Staunen (ver)setzen