wort dictionary
FADE

spalten

transitiv

۱. از هم / از وسط شکافتن؛ [هیزم:] شکستن

مثال‌ ها:

به دو نیم کردن

in zwei Teile spalten

۲. شکاف برداشتن، شکاف خوردن، از هم شکافتن

sich spalten (Fingernägel usw.)

مثال‌ ها:

این چوب راحت شکاف می خورد

dieses Holz spaltet sich leicht

عبارات کاربردی:

موخوره شدن

sich in den Spitzen spalten (Haare)

۳. شکاف انداختن / ایجاد کردن در میانِ؛ نفاق انداختن در میانِ، دو دستگی / انشعاب ایجاد کردن در میانِ؛ منشعب کردن

مثال‌ ها:

در میانِ مردمِ کشور شکاف انداختن

ein Land spalten

حزب را منشعب کردن

die Partei spalten

مردم را دو دسته کردن / به دو جناحِ مخالف منشعب کردن

die Bevölkerung in zwei Lager spalten

۴. شکاف افتادن / شکاف ایجاد شدن در میانِ؛ دو دسته شدن، نفاق افتادن / دو دستگی ایجاد شدن در میانِ؛ منشعب شدن، انشعاب پیدا کردن

sich spalten

مثال‌ ها:

در میانِ پیروانِ او شکاف افتاد

seine Anhängerschaft spaltete sich

حزب (به دو گروه) منشعب شد

die Partei spaltete sich (in zwei Gruppen)

شاخه شاخه شدن، به چندین شاخه منشعب شدن

sich in mehrere Zweige spalten (Sprachen)

۵. شکافتن

Atom

۶. تجزیه کردن

zersetzen