sein
starkes Verb۱. بودن
او کیست؟ این کیست؟
wer ist das?
این چه باشد؟
was soll das sein?
کیست؟ [کیه؟] ــ منم
wer ist da? - ich bin es
برادرت بود؛ [نیز:] کار برادرت بود، برادرت این کار را کرد
dein Bruder war es
(ساعت) هفت و نیم است
es ist halb acht
تا آنجا بیست کیلومتر (راه) است
bis dahin sind es zwanzig Kilometer
پنج و دو مساوی است با هفت/ می شود هفت، پنج و دو هفت
5 und 2 ist (gleich) 7
وقتی که رسیدید تلفن کنید
rufen Sie an, wenn Sie dort sind
در این ساختمان فقط دفتر هست
in diesem Gebäude sind (gibt es) nur Büros
کسی اینجا هست که ...؟
ist hier jemand, der ...?
همه چیز همان طور باشد که هست، به هیچ چیز دست نزنید
lassen Sie alles so, wie es ist
می اندیشم پس هستم
ich denke, also bin ich
آنچه هست و بود و از این پس خواهد بود
alles, was ist, war und noch sein wird
چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟
ist was (passiert)?
حالا حتماً لازم است (که این کار را بکنیم)؟، حتماً باید این را بکنی؟، حتماً باید این طور باشد؟
muss das sein?
چته؟ چه ات شده؟ چه ات است؟ [چرا این طور رفتار می کنی؟ اتفاقی افتاده؟ چه دردی/ چه مشکلی داری؟]
was ist mit dir?
تو چطور؟ تو چه می گویی؟
wie ist es mit dir?
با یک دست شطرنج چطورید؟
wie wäre es mit einer Partie Schach?
بهتر است/ فکر می کنم بهتر باشد فوراً بیایید
es wäre besser, wenn Sie sofort kämen
اگر تو نبودی ...
wenn du nicht gewesen wärest ...
اگر این طور باشد؛ حالا که این طور است ...
wenn dem so ist
هر چه هم که ثروتمند باشد
sei er auch noch so reich
چه ... چه
sei es, dass ... oder dass ...
نیامده است؛ نیامده بود
sie ist/ sie war nicht gekommen (Hilfsverb)
تقاضایتان رد شده است، تقاضانامه تان را رد کرده اند
Ihr Antrag ist abgelehnt (worden) (Hilfsverb)
ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻥ
etwas sein lassen
ﺑﻬﺘﺮﻩ (ﺑﻪ ﺻﻼﺡ ﺗﻮﺳﺖ) ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ را نکنی!
lass es lieber sein!
چند سالته؟
wie alt bist du?
شغل شما چیست؟
was sind Sie beruflich?
اگر من جای تو باشم ...
wenn ich du wäre ...
ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩ! (ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ نمی خواهم، ﻣﻄﻠﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ)، ﺩﯾﮕﺮ ﻋﺮﺿﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
das wäre es!
رفته بودیم غذا بخوریم
wir waren essen
ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ! ﺑﻌﯿﺪ ﻧﯿﺴﺖ!
das mag sein!
گویا/ گمان می کنم او را می شناسم
mir ist, als kenne ich ihn schon
امروز حال/ حال و حوصله ی/ دل و دماغ کار کردن را ندارم
mir ist heute nicht nach Arbeit
۲. می توان؛ می شود
+ zu + Inf. (werden können)
از اینجا آن کوه را بخوبی می توان دید/ خوب می شود دید [عا]، از اینجا آن کوه به خوبی دیده می شود
von hier ist der Berg gut zu sehen
ترجمه ی این متن مشکل است، این متن را نمی توان راحت ترجمه کرد
dieser Text ist schwer zu übersetzen
چاره ای نیست، کاری نمی توان کرد، کاریش نمی شود کرد [عا]
da ist nichts zu machen
۳. باید؛ لازم است (که)
+ zu + Inf. (werden müssen)
این مقررات را باید بی چون و چرا رعایت کرد، لازم است که این مقررات بی چون و چرا رعایت شود
die Vorschriften sind unbedingt zu beachten
این جنس ها باید هنوز فرستاده شود برای ...
die Waren sind noch zu senden an ...
سگتان را آزاد نگذارید [قلاده اش را باز نکنید]
Hunde sind an der Leine zu führen
این نامه باید شخصاً تحویل داده شود
der Brief ist persönlich abzugeben