wort dictionary
FADE

sehen

starkes Verb

۱. دیدن، چشم کسی افتادن به، مشاهده کردن، نگاه کردن، تماشا کردن

[hat]

مثال‌ ها:

چشمم خوب نمی بیند، من خوب نمی بینم

ich sehe nicht gut

دیگر فقط یک چشمش می بیند

er sieht nur noch auf/ mit einem Auge

من این را (با چشم های) خودم دیده ام/ با همین چشم ها دیده ام

das habe ich mit eigenen Augen gesehen

خودت دیدی که بیرون رفت؟

hast du ihn selbst weggehen sehen?

از اینجا نمی توان/ نمی شود او را دید

von hier aus ist er nicht zu sehen

چیزی نمی شد دید، هیچ چیز پیدا نبود؛ [نیز:] چیز قابل تماشا/ چیز تماشایی نداشتند

es war/ gab nichts zu sehen

کسی دیده نمی شد، کسی پیدا نبود

niemand war zu sehen

وقتی که پلیس را دید/ چشمش به پلیس افتاد وحشت کرد

er erschrak, als er den Polizisten sah

چنانکه در این تصویر می بینید/ مشاهده می کنید

wie Sie auf dieser Zeichnung sehen

صفحه ی بیست و چهار را نگاه کنید، رجوع شود به صفحه ی بیست و چهار

siehe Seite 24!

ممکن است کارت شناسایی شما را ببینم؟

darf ich Ihren Ausweis sehen?

بده ببینم

lass mich mal sehen!

این فیلم را دیده اید/ تماشا کرده اید؟

haben Sie den Film schon gesehen?

تا به حال او را به این خوش مشربی ندیده بودم

ich habe ihn nie so lustig gesehen

تا به حال چنین شور و علاقه ای را (به چشم) دیده ای/ شاهد بوده ای؟

hast du jemals eine so große Begeisterung gesehen?

ببینم (برایتان چه کاری از دستم بر می آید)

ich will mal sehen (was ich für Sie tun kann)

ببیند چاره ای هست یا نه

er soll sehen, ob es einen Ausweg gibt

من راه حلی نمی بینم

ich sehe keine Lösung

ﺑﮕﺬﺍﺭ ببینیم!

lass mal sehen!

از اینجا دریا پیدا نیست

von hier aus ist das Meer nicht zu sehen

عبارات کاربردی:

آینده نگر بودن

in die Zukunft sehen

چشم دیدن او را ندارم

ich kann ihn nicht mehr sehen

او خوشش می‌آید وقتی چاپلوسی او را می کنند (وقتی از او زیاد تعریف و تمجید می کنند)

er sieht es gern, wenn man ihm schmeichelt

انجام کاری (اتفاقی) را حدس زدن (پیش بینی کردن)

etwas kommen sehen

چشمم آب نمی خورد!

ich sehe schwarz!

به صفحه ی ... مراجعه کنید

siehe Seite ...

دیگر چشم دیدن او را ندارد

sie kann ihn nicht mehr sehen (leiden)

سابق بر این روزگار بهتری داشته است

er hat bessere Tage gesehen (erlebt)

همین روزهاست که استعفا بدهد

ich sehe schon kommen, dass er kündigt

می دانستم، حدس می زدم (که کار به اینجا بکشد)

das habe ich kommen sehen

به صفحات قبل/ بعد رجوع کنید

siehe oben/ unten (s. o.; s. u.)

۲. نگاه کردن، دیدن، نگریستن

[hat]; itr. (blicken)

مثال‌ ها:

(اینجا را) نگاه کن، ببین

sieh mal!

اینجا را ببین/ نگاه کن، آنجا را باش

sieh nur!

به ساعت خود نگاه کردن

auf seine Uhr sehen

از پنجره بیرون را نگاه کردن

aus dem Fenster sehen

به/ توی چشم های کسی نگاه کردن

jdm, in die Augen sehen

خود را در آینه نگاه کردن

in den Spiegel sehen

دست راست را نگاه کردن

nach rechts sehen

آسمان را نگاه کردن

zum Himmel sehen

زمین را نگاه کردن، نگاه خود را به زیر انداختن

zu Boden sehen (aus Verlegenheit usw.)

۳. دیدن

[hat]; tr. (treffen)

مثال‌ ها:

همدیگر را دیدن

sich/ einander sehen

ما حالا همدیگر را بیشتر می بینیم

wir sehen uns jetzt häufiger

پس امشب شما را می بینم

dann sehe ich Sie also heute abend

از دیدن شما خوشحالم

es freut mich, Sie zu sehen; ich freue mich, Sie zu sehen

من او را فقط دیده ام [با او آشنا نشده ام]، او را خیلی سطحی می شناسم

ich kenne ihn nur vom Sehen

ما یکدیگر را فقط دیده ایم (یکدیگر را نمی شناسیم)

wir kennen uns nur vom Sehen

۴. سری زدن، پیدایش بودن، پیدایش شدن

sich sehen lassen

مثال‌ ها:

باز هم سری (به ما) بزن، باز هم این طرفها پیدایت شود

lass dich mal wieder (bei uns) sehen!

مدت هاست که پیدایت نیست

du hast dich lange nicht sehen lassen

دیگر این طرف ها پیدایت نشود

lass dich hier nie mehr sehen!

عبارات کاربردی:

چیز خوشگلی است، با این می توانی حسابی پز بدهی

damit kannst du dich sehen lassen

۵. دیدن، نظری داشتن درباره ی، در نظر گرفتن؛ نگاه کردن، نگریستن

[hat]; tr. (beurteilen)

مثال‌ ها:

شما وضع را چطور می بینید/ درباره ی اوضاع چه نظری دارید؟

wie sehen Sie die Lage?

من در این مورد نظر دیگری دارم

ich sehe die Sache anders

همیشه جنبه ی منفی قضایا را می بیند/ در نظر می گیرد

er sieht alles sehr negativ

این مسائل را از زاویه های متفاوت می توان دید/ نگاه کرد

man kann die Dinge so oder so sehen

از این دید/ زاویه/ جنبه (که نگاه کنیم)

so gesehen ...

از جنبه ی/ از نظر قضایی (که نگاه کنیم)

rechtlich gesehen ...

ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺳﯿﺎﺳﯽ را ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ؟

wie sehen Sie die politische Lage?

۶. دیدن؛ متوجه شدن، پی بردن، فهمیدن [عا]؛ درک کردن؛ تشخیص دادن؛ دریافتن

[hat]; tr., itr. (feststellen, merken)

مثال‌ ها:

این طور که می بینم/ پیداست/ معلوم است اینجا همه چیز روبراه است

wie ich sehe, ist hier alles in Ordnung

این امر نشان می دهد که، از اینجا می توان پی برد به اینکه

daraus ist zu sehen, dass

خودش خواهد دید/ متوجه خواهد شد که به این ترتیب کارش پیش نمی رود

er wird sehen, dass er so nicht weiterkommt

اصلاً هیچ چیز از چشمش دور نمی ماند

er sieht einfach alles

ببینید (قضیه این بود/ از این قرار بود)

sehen Sie (die Sache war so)

دیدی!؛ می بینی؟ (که حق با من است)

siehst du [dass ich recht habe]!; siehst du?

نگفتم؟ چه گفتم؟ دیدی؟

na, siehst du!

حالا می بینیم، حالا معلوم می شود، ببینیم چه می شود (خواهیم دید)

wir werden (schon) sehen

حالا می بینیم، حالا معلوم می شود؛ [نیز:] حالا ببینیم (چه می شود)

das werden wir ja sehen

دیدم/ متوجه شدم که مغبون شده ام

ich sah mich betrogen

چاره ای ندیدن جز اینکه، خود را ناگزیر دیدن از اینکه

sich genötigt/ gezwungen/ veranlasst sehen zu

۷. سر زدن به؛ [نیز:] رسیدن به، مواظب چیزی/ کسی شدن، مواظبت کردن از

[hat]; itr.; nach (jdm. oder etwas) sehen (den Blumen usw.)

۸. دقت/ توجه کردن به؛ مواظب چیزی/ کسی شدن، مواظبت کردن از

[hat]; itr.; sehen auf Akk. (Wert legen auf)

۹. پنجره ی مُشرف به/ رو به دریا است

[hat]; itr.; das Fenster sieht auf die See u.Ä.