wort dictionary
FADE

schwingen

starkes Verb

۱. به نوسان درآوردن، تاب دادن، [در هوا] چرخاندن، گرداندن، پیچ و تاب دادن، جنباندن

[hat]; Peitsche, Axt, Fahne usw.

عبارات کاربردی:

ﻻﻑ ﺯﺩﻥ

große Reden schwingen

ﻧﻄﻖ (ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ) ﮐﺮﺩﻥ

eine Rede schwingen

۲. جست زدن و پریدن (روی)، با یک جست/ با یک خیز پریدن (روی)

sich schwingen (aufs Fahrrad usw.)

مثال‌ ها:

جستی زدن و روی زین پریدن/ از روی نرده پریدن

sich in den Sattel/ über den Zaun schwingen

جست زنان از این شاخه به آن شاخه پریدن

sich von Ast zu Ast schwingen

جستی زدن و به هوا بلند شدن/ اوج گرفتن

sich in die Höhe/ Luft schwingen (Adler usw.)

جستی زدن و از جایی بیرون پریدن

sich aus etwas schwingen

۳. تاب خوردن، جلو و عقب رفتن، نوسان کردن

[hat]; itr. (pendeln, auch Turnen usw.)

۴. لرزیدن، مرتعش شدن، به ارتعاش درآمدن

[hat]; itr. (Saite usw.)

مثال‌ ها:

لرزاندن، مرتعش کردن، به لرزه/ به ارتعاش درآوردن

schwingen lassen

۵. طنین انداختن، طنین انداز شدن

[hat]; itr. (Ton usw.)

۶. نوسان کردن

[hat]; itr. (Magnetnadel usw.)