wort dictionary
FADE

schwindeln

schwaches Verb

۱. چاخان کردن، دروغ گفتن، حقه زدن

[hat]; lügen

مثال‌ ها:

همه اش چاخان است

auch tr.: das ist alles geschwindelt!

۲. به صورت قاچاق رد کردن

[hat]

عبارات کاربردی:

با چاخان بازی در امتحان قبول شدن

sich durchs Examen schwindeln

۳. سرم گیج می رود، سرگیجه گرفته ام، دچار سرگیجه شده ام؛ [مج:] دارم سرسام می گیرم، سرم داغ شده است

[hat]; mir schwindelt (der Kopf)

مثال‌ ها:

سرم گیج می رود، سرگیجه می گیرم؛ چشم هایم سیاهی می رود

es schwindelt mir (vor den Augen)

به فکرش که می افتم سرم داغ می شود/ سرسام می گیرم

mir schwindelt (der Kopf) bei dem Gedanken