wort dictionary
FADE

schnappen

schwaches Verb

۱. گرفتن؛ دستگیر کردن

[hat]; Dieb, Fliege usw.

عبارات کاربردی:

خودم حسابش را می رسم/ حقش را کف دستش می گذارم

den werde ich mir schnappen (ugs.)

۲. (با سرعت) برداشتن، قاپیدن

[hat]; (sich) etwas schnappen (Mappe usw.)

عبارات کاربردی:

مطلبی را (بالاخره) فهمیدن

etwas geschnappt haben

۳. چیزی را با دهن/ با دندان گرفتن؛ چیزی را گاز گرفتن

[hat]; itr.; nach etwas schnappen

مثال‌ ها:

سگ می خواست دستم را گاز بگیرد

der Hund schnappte nach meiner Hand

هوای آزاد استنشاق کردن

=> Luft 3; frische Luft schnappen

۴. پریدن؛ افتادن

itr., [ist][hat]; (irgendwohin)

مثال‌ ها:

به هوا پریدن

in die Höhe schnappen (Deckel usw.)

(قفل تیلیکی صدا کرد و) در بسته شد

die Tür schnappte ins Schloss