schmerzen
schwaches Verb۱. درد کردن، درد گرفتن
[hat]; Kopf usw.
مثال ها:
این دندانم (خیلی) درد می کند
dieser Zahn schmerzt (stark)
پشتم درد می کند، پشتم درد گرفته است
mir/ auch: mich schmerzt der Rücken
پایم خیلی درد می کند
mein Bein schmerzt sehr
۲. درد آور/ دردناک بودن (برای)؛ (آدم را) رنج دادن/ غصه دار کردن؛ غصه اش شدن؛ درد آوردن
[hat]; itr.; tr.
مثال ها:
پی بردن به این امر درد آور است
eine solche Erkenntnis schmerzt
من خیلی رنج می برم/ غصه ام می شود از اینکه
es schmerzt mich sehr, dass ...
از دست دادن پدر برایش خیلی دردناک بود
der Verlust des Vaters schmerzte sie sehr