schlucken
schwaches Verb۱. قورت دادن، فرو دادن، بلعیدن
[hat]; Tablette usw.
آب خورده ام/ قورت داده ام، آب رفته توی گلویم
ich habe Wasser geschluckt (beim Schwimmen usw.)
قرص خوردن
eine Tablette schlucken
۲. (غذا/ چیز) قورت دادن؛ [نیز:] آب دهان خود را قورت دادن
[hat]; itr.
از درد نمی توانستم چیزی قورت بدهم
vor Schmerzen konnte ich kaum schlucken
موقع (غذا) قورت دادن
beim Schlucken
اینجا بود که اول می بایست به خودم بیایم/ آب دهنم را قورت بدهم
da musste ich erst einmal schlucken ugs.
۳. شنیدن و صدایش در نیامدن، تحمل کردن و دم نزدن، خوردن و جیکش در نیامدن؛ زیر سبیلی در کردن
[hat]; tr. (Tadel usw.)
این خبر را که شنید چه کرد/ چه عکس العملی نشان داد؟
wie hat er die Nachricht geschluckt?
۴. باور کردن، باورش شدن
[hat]; tr. (glauben)
۵. بلعیدن، خوردن؛ خرج برداشتن
[hat]; tr. (Geld usw.)
این ماشین خیلی بنزین مصرف می کند
der Wagen schluckt viel Benzin
همه ی پولمان را بالای این ساختمان گذاشتیم (خرج این ساختمان کرده ایم)
das neue Haus hat all unser Geld geschluckt
۶. بلعیدن
[hat]; tr. (Betrieb usw.)
۷. (به خود) جذب کردن، گرفتن
[hat]; tr. (Schall, Licht usw.)