wort dictionary
FADE

schimpfen

schwaches Verb

۱. فحش دادن، ناسزا گفتن، دشنام دادن؛ غر زدن (سر کسی)؛ ایراد/ عیب گرفتن (از کسی/ چیزی)؛ بد گفتن (از کسی)

[hat]; + über/ auf Akk.

مثال‌ ها:

غر می زد که مجبور است پیاده برود

er schimpfte, weil er zu Fuß gehen musste

همه سرش غر می زنند/ از او ایراد می گیرند؛ همه از او بد می گویند

alle schimpfen auf ihn

غر می زد که غذا بد است، از غذا ایراد می گرفت

er schimpfte über das Essen

از اوضاع بد گفتن

über/ auf die Verhältnisse schimpfen

شوهرم تمام روز غر می زند

mein Mann schimpft den ganzen Tag

به کسی فحش دادن

auf jdn. schimpfen

کسی را دعوا کردن، سر کسی غر زدن، کسی را سرزنش کردن

mit jdm. schimpfen (tr.)

به او گفت دروغگو، او را دروغگو نامید

er schimpfte ihn einen Lügner (tr.)

آن وقت چنین کسی اسم خودش را گذاشته معلم

und so etwas schimpft sich Lehrer u.Ä., (ugs.)