wort dictionary
FADE

schaukeln

schwaches Verb

۱. تاب خوردن، تاب بازی کردن

[hat]

مثال‌ ها:

بچه ها در حیاط تاب بازی می کردند/ تاب می خوردند

die Kinder schaukelten auf dem Hof

روی بارفیکس تاب خوردن

am Reck schaukeln

سبد روی ریسمان تاب می خورد

der Korb schaukelte am Seil

تاب خوردن

auch: sich schaukeln (in der Hängematte usw.)

۲. تاب دادن

[hat]; tr. (auf der Schaukel)

عبارات کاربردی:

خودمان یک جوری درستش می کنیم/ ترتیبش را می دهیم

wir werden das (Kind) schon schaukeln ugs.

۳. تکان تکان دادن، تاب دادن، جنباندن

[hat]; tr. (Wiege usw.)

مثال‌ ها:

بچه ای را روی زانوهای خود/ در گهواره تکان تکان دادن

ein Kind auf den Knien/ in der Wiege schaukeln

صندلی را تکان تکان دادن/ تاب دادن

auch itr.: mit dem Stuhl schaukeln

۴. تکان تکان خوردن

[hat]; itr. (Wiege usw.)

۵. بالا و پایین شدن/ رفتن

[hat]; itr. (Schiff usw.)