wort dictionary
FADE

sauer

Adjektiv

۱. ترش

Geschmack

مثال‌ ها:

آب نبات ترش

saure Bonbons

ترش بودن، مزه ی ترشی داشتن

sauer schmecken

انگور ترش، غوره

saure Trauben

خیار ترشی

saure Gurken

ترش کرده ام

es stößt mir sauer auf (Essen)

۲. ترش، ترشیده، ترش شده

Milch usw.

مثال‌ ها:

خامه ی ترش

saure Sahne

ترش شدن، ترشیدن، ترشیده شدن؛ [شیر نیز:] بریدن

sauer werden

۳. دلخور، ناراحت؛ عنق، عصبانی، عبوس؛ دمغ

verärgert

مثال‌ ها:

(از دست کسی) دلخور بودن/ عصبانی بودن/ اوقات کسی تلخ بودن

sauer sein (auf jmdn.)

ترش کردن، دلخور شدن، توی لب رفتن

sauer werden

اخم های کسی توی هم رفتن، اخم کردن، ترش کردن

ein saures Gesicht/ eine saure Miene machen

با عصبانیت عکس العمل نشان دادن

auf etwas sauer reagieren

۴. اسیدی، که خاصیت اسیدی دارد

مثال‌ ها:

خاصیت اسیدی نشان دادن

sauer reagieren

۵.

عبارات کاربردی:

برای این کار کلی خون دل خورده ام، کلی پایش زحمت کشیده ام

ich habe es mir sauer werden lassen

برایم کار آسانی نخواهد بود، کلی زحمت خواهد برد

das wird mir sauer aufkommen

کار کمرشکنی است

das ist ein saures Brot

خودم حسابش را می رسم، حالا نشانش می دهم (که دنیا دست کیست)

das wird ihm noch sauer aufstoßen

حسابش را برس! دخلش را بیاور! لت و پارش کن! پدرشو دربیار!

gib ihm Saures!

Grammatik

POSITIVsauer
KOMPARATIVsaurer
SUPERLATIVam sauersten