wort dictionary
FADE

sagen

schwaches Verb

۱. گفتن، [حرفی] زدن؛ به زبان/ بر زبان آوردن؛ بیان کردن، اظهار کردن

[hat]

مثال‌ ها:

نظر خود را گفتن

seine Meinung sagen

عین حقیقت را گفتن

die volle Wahrheit sagen

(به کسی) چیزی گفتن/ حرفی زدن

(jdm.) etwas sagen

بی آنکه چیزی بگوید/ حرفی بزند

ohne etwas zu sagen

این را نه به من بلکه به او گفت، این حرف را نه به من بلکه به او زد

das hat er nicht zu mir gesagt, sondern zu ihm

در این باره نمی خواهم چیزی بگویم/ اظهار نظر کنم

darüber möchte ich nichts sagen

در این باره چیزی نگفت/ حرفی نزد، به این موضوع اشاره ای نکرد

davon hat er nichts gesagt

تو در این باره چه می گویی/ چه نظری داری/ عقیده ات چیست؟

was sagst du dazu?

آن وقت مردم چه خواهند گفت؟

was werden dann die Leute dazu sagen?

(به او) بگویید بیاید

sagen Sie ihm, er soll kommen

این مطلب را (به زبان) ساده تر هم می توان گفت

das kann man auch einfacher sagen

این را به فارسی چه می گویند؟، این به فارسی چه می شود؟

wie sagt man das auf Persisch?

چه می خواهید بگویید؟، مقصودتان/ منظورتان (از این حرف) چیست؟

was wollen Sie damit sagen?

لطفاً به من خبر بدهید!

bitte sagen Sie mir Bescheid!

آن ها به یکدیگر تو خطاب می کنند

sie sagen du zueinander

می گویند که ...

man sagt, dass ...

می گویند/ گفته می شود که به خارج رفته است

man sagt, er sei im Ausland

شنیده ام که، به من گفته اند که

ich habe mir sagen lassen, dass

شنیده ام که می خواهی اسباب کشی کنی

ich habe mir sagen lassen, dass du umziehen willst

راستش را بخواهید ...

um die Wahrheit zu sagen ...

عبارات کاربردی:

به عبارت دیگر/ اخری

anders gesagt

چنان که/ همان طور که گفته شد، همان طور که گفتم

wie gesagt

خلاصه (ی مطلب) اینکه

kurz gesagt

پیش/ بین خودمان بماند

unter uns gesagt

نه بابا!، راست می گویی؟، جدی می گویی؟ (در موقع تعجب)

sag (bloß)!; was du nicht sagst!

این حرف را نمی زنند، (این حرف) حرف خوبی نیست

das sagt man nicht

معطل نکردم، فوراً قبول کردم

ich habe es mir nicht zweimal sagen lassen

حرف کسی را نمی خواند/ گوش نمی کند/ قبول نمی کند

er lässt sich nichts sagen

من از این تابلو سر در نمی آورم، این تابلو برای من گویای چیزی نیست/ مفهومی ندارد

das Bild sagt mir nichts

این اسم به گوشت آشناست/ برای تو مفهومی دارد؟

sagt dir der/ dieser Name etwas?

قوه ی تصمیم گیرنده بودن

das Sagen haben

او کاره ای نیست

er hat nichts zu sagen

از او حساب نمی برد، حرفش پیشِ او دررو نداشت

bei ihr hatte er nichts zu sagen

تو اصلاً چه کاره ای (که به من امر و نهی می کنی)؟

du hast hier/ mir nichts zu sagen

مهم نیست، مطلبی نیست، چیزی نیست، در اصل قضیه تأثیری ندارد، اهمیتی ندارد

das hat nichts zu sagen

با کسی خصوصی صحبت کردن

jdm. etwas unter vier Augen sagen

گفتن همان و عمل کردن همان

gesagt, getan

ضمناً ...

nebenbei gesagt ...

این بدین مفهوم نیست که ...

damit ist nicht gesagt, dass ...

گفتنش آسان است

das ist leichter gesagt als getan

خیلی خیره سر است، هیچ نصیحتی را نمی پذیرد

sie will sich nichts sagen lassen

قیمتش ــ باورت نمی شود ــ نود مارک است!

es kostet sage und schreibe 90 Mark!

باورت (باورتان) نمی شود ولی واقعاً به مبلغ صد یورو!

sage und schreibe 100 Euro!

این کار شاید (گیریم، حدوداً) یک ساعت طول بکشد

das dauert, sagen wir mal, eine Stunde

کسی که خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند، کسی که کاری را شروع می کند باید آن را به پایان برساند

wer A sagt, muss auch B sagen

قرار ما مثلاً ساعت چهار باشد

sagen wir um vier Uhr

قربون دهنت!، درست همین طور است!

das kannst du laut sagen!