ruhen
schwaches Verb۱. غنودن، آرام بودن، استراحت کردن، دراز کشیدن
[hat]; ausruhen
به بدن خود استراحت دادن، تمدد اعصاب/ رفع خستگی کردن
den Körper ruhen lassen
الکتریسیته ی ساکن
ruhende Elektrizität
کسی را راحت نگذاشتن، از ذهن کسی بیرون نرفتن
jdn. nicht ruhen lassen (Gedanke usw.)
آرام ننشست/ خواب و آرام نداشت تا آنکه ...
er ruhte (und rastete) nicht bis ...
آرام نداشتن/ آرام ننشستن تا ...
nicht ruhen und rasten, bis ...
۲. آرمیدن، مدفون بودن، به خاک سپرده شدن، به خواب ابدی فرو رفتن
[hat]; begraben sein
روانش شاد باد
er ruhe in Frieden
۳. (موقتاً) متوقف بودن، متوقف شدن، متوقف ماندن
[hat]; Arbeit, Maschine, Verkehr usw.
گلوله ایستاده است/ متوقف شده است/ از حرکت باز ایستاده است
die Kugel ruht
مذاکرات متوقف شده/ متوقف مانده است
die Verhandlungen ruhen
(موقتاً) تولید نمی شود
die Produktion ruht
جنگ فعلاً قطع شده است، فعلاً آتش بس است
die Waffen ruhen
چیزی را مسکوت گذاشتن/ به آینده موکول کردن
etwas ruhen lassen (Problem usw.)
جریان را مسکوت گذاشتن
die Angelegenheit ruhen lassen
۴. به حال تعلیق در آمدن
[hat]; Verfahren, Vertrag usw.
۵. استوار بودن بر، قرار داشتن روی؛ [بار مسئولیت:] سنگینی کردن بر دوش؛ [نگاه:] دوخته شدن به
[hat]; ruhen auf Dat.
تمام بار مسئولیت روی دوش من است
die ganze Last der Verantwortung ruht auf meinen Schultern
۶. تکیه دادن
[hat]