wort dictionary
FADE

regeln

schwaches Verb

۱. تنظیم کردن

[hat]; ordnen; einstellen

مثال‌ ها:

عبور و مرور را تنظیم کردن

den Verkehr regeln

سرعت/ گرما را تنظیم کردن

das Tempo/ die Wärme regeln

۲. مقرر کردن، ضوابطی تعیین کردن برای، مقرراتی وضع کردن برای

[hat]; durch Bestimmungen

مثال‌ ها:

حقوق و وظایف موجر و مستأجر را مقرر کردن

Rechte und Pflichten von Mieter und Vermieter regeln

۳. سامان دادن، سر و سامان دادن، سر و صورت دادن، روبراه کردن، مرتب کردن؛ ترتیب چیزی را دادن، [عا:] درست/ جور/ ردیف کردن؛ حل کردن

[hat]; erledigen, in Ordnung bringen

مثال‌ ها:

امور مالی خود را سر و سامان دادن

seine finanziellen Angelegenheiten regeln

ترتیب این کار را خودم خواهم داد، خودم این کار را روبراه می کنم

das werde ich schon regeln

ترتیب این قضیه را به سادگی می توان داد

die Sache ließe sich leicht regeln

۴. روبراه شدن، [عا:] درست/ جور/ ردیف شدن؛ سر و سامان/ سر و صورت پیدا کردن؛ حل شدن

sich regeln

مثال‌ ها:

خودش روبراه می شود

das regelt sich von selbst