reden
schwaches Verb۱. حرف زدن، صحبت کردن، سخن گفتن
[hat]
من در این باره با او حرف خواهم زد
ich werde mit ihm darüber reden
درباره ی/ از سیاست حرف زدن
über Politik reden
همه از پول حرف می زنند
alle reden vom Geld
دیگر حرفش را نزنیم!
reden wir nicht mehr davon!
در خواب حرف زدن
im Schlaf reden
با خود حرف زدن
mit sich selbst reden
می توانیم رک/ رک و راست با هم حرف بزنیم؟
können wir offen miteinander reden?
بگذار حرفش را بزند/ تمام کند
lass ihn doch (zu Ende) reden!
کسی را به حرف آوردن
jdn. zum Reden bringen
اینقدر حرف نزن!، سرم را بردی!
rede nicht so viel!
مردم خیلی حرف ها می زنند، گوشَت به این حرف ها بدهکار نباشد
die Leute reden viel
ما با هم قهریم
wir reden nicht mehr miteinander
درباره ی کسی یا چیزی صحبت کردن
über jdn. oder etwas reden
چرند گفتن، چرت و چرت گفتن
dummes Zeug reden
اسم کسی بر سر زبان ها افتادن، اسم در کردن [عا]، مشهور شدن
von sich reden machen
پیشنهاد بدی نیست، در مورد این پیشنهاد می شود صحبت کرد
über diesen Vorschlag lässt sich reden
این هم یکی از امکانات است، شنیدنش ضرر ندارد
darüber lässt sich reden
با او نمی توان کنار آمد، حرف حساب سرش نمی شود، اهل معامله نیست
er lässt nicht mit sich reden
گفتنش آسان است!، تو که خبر نداری!، بیرون گود ایستاده ای می گویی لنگش کن!، نفست از جای گرم در می آید!
du hast leicht/ gut reden!
۲. گفتن، حرف زدن
[hat]; tr.
خیلی مهمل گفت
er redete viel Unsinn
یک کلمه هم نگفت
er hat kein Wort geredet
این حرف هایی که می زنید، این چیزهایی که می گویید
was Sie da reden ...
از کسی بد گفتن، از کسی بدگویی کردن، بد کسی را گفتن
Schlechtes/ Böses über jdn. reden
تعریف کسی را کردن، از کسی تعریف کردن/ خوب گفتن
Gutes über jdn. reden
مزخرف نگو!
rede keinen Unsinn!
۳. حرف زدن، سخنرانی/ نطق کردن
[hat]; itr. (eine Rede halten)